فریب عقاب
دسته بندی : عاشقانه ها تاریخ : پنجشنبه 16 آوریل 2015
من عقابی بودم که نگاه یک مار
سخت آزارم داد
بال بگشودم و سمتش رفتم
از زمینش کندم
به هوا آوردم
آخر عمرش بود که فریب چشمش،
سخت جادویم کرد
در نوک یک قله
آشیانش دادم که همین دل رحمی،
چه بروزم آورد…
عشق، جادویم کرد
زهر خود بر من ریخت
از نوک قله زمین افتادم
تازه آمد یادم،
من عقابی بودم بر فرازِ یک کوه
آشیانِ خود را به نگاهی دادم …
لینک کوتاه https://bo2bo3.com/?p=1933
126 views مشاهده
دیدگاهها برای فریب عقاب بسته هستند
صفحه اصلی
00