آهو ز تو آموخت هنگام دویدن
آهو ز تو آموخت هنگام دویدن
رم کردن و ایستادن و واپس نگریدن
پروانه زمن، شمع ز من، گل زمن آموخت
افروختن و سوختن و جامه دریدن
گل ز رخت آموخته نازک بدنی را
بلبل ز تو آموخته شیرین سخنی را
هر کس که لب لعل تو را دید به خود گفت
حقا که چه خوش کنده عقیق یمنی را
خیاط ازل دوخته بر قامت زیبات
بر قد تو این جامه ی سبز چمنی را
از جامی بیچاره رسانی سلامی
بر درگه دربار رسول مدنی را