اشعار فریدون مشیری – گل امید
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست
كه خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روی من، ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی ازین آب آتشین دریاب
به جام هستی ما، ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ی ما، ای چراغ ماه بتاب
گُل امید من امشب شكفته در بر من
بیا و یك نفس ای چشم سرنوشت بخواب
مگر نه خاك ره این خرابه باید شد
بیا كه كام بگیریم از این جهان خراب