دلی که شکست دیگه شکسته
اشکی که چکید دیگه چکیده
من میگم خدا من میگم خدا
دل شکسته رو درمون نمیشه کرد
اشک چکیده رو پنهون نمیشه کرد
حرف من اینه
مرغی که پرید دیگه پریده
تنی که لرزید دیگه لرزیده
دلی که شکست دیگه شکسته
اشکی که چکید دیگه چکیده
وای من میگم خدا
دل شکسته رو درمون نمیشه کرد
نه نمیشه
اشک چکیده رو پنهون نمیشه کرد ( ادامه )
هنوز این دیوار سنگی سایه بون واسه من
سقف کوتاه اتاقم آسمون واسه من
هنوز اون پرده همون رنگه همون رنگ کبود
با همون شکل قدیمی با همون نقشی که بود
اما ما اونی که بودیم دیگه نیستیم واسه هم
تو خودت اینو میدونی چی بگم من چی بگم
گلهها خیلی زیادن قد دیوارای شهر
چی بگم گفتنیها همیشه تلخن مثل زهر
هنوز آیینه رو طاقچه است هنوز عکسها رو دیواره
هنوزم پنجره بسته است با من کاری نداره ( ادامه )
مپرس از شب من ز سوز تب من
برو برو بی وفایی
به مرگم گرفتی که با تب بسازم
به این اشک لرزان به این شب بسازم
برو برو بی وفایی
برو تا نپیچد صدای تو دیگر به خانه ی من
برو تا نگیرد دل هرزه ی تو بهانه ی من
برو برو بی وفایی
گل لاله سرزد دگر از دل من
به جایت نشسته به گور دل من
برو برو بی وفایی
برو تا نپیچد صدای تو دیگر به خانه ی من
برو تا نگیرد دل هرزه ی تو بهانه ی من ( ادامه )
امروز آفتاب از کدوم ور در اومد
که تو غایب دوباره پیدا شدی
دو باره زمزمه افتاد تو همه
یه بهونه واسه حرفا شدی
تو سوار مرکب عشق اومدی
تکیه بر این خونه ویرون زدی
تا قیامت منت تو بر سرم
امشب از شبهای پیش عاشقترم
بمون بمون که تو از همه عاشقا سری
من عاشقم اما تو از همه عاشقتری
بمون که عاشقونه بمیرم کنار تو
مثل زمستون بشم فدای بهار تو
خونه تنهایمو رنگی بزن
سازو بردار امشب آهنگی بزن
من برای با تو بودن زنده ام
از همه دنیا دیگه دل کنده ام ( ادامه )
میگفتی بجز تو هوای دیگری در سر ندارم
میگفتم عزیزم نمیدونم چرا باور ندارم
تو میگفتی و بر لبهای من بود هزار اما و آیا
پریشان بودم و چشم دل من پر از ناباوریها
آه ای خدا شاید گلم با غم سرشتی
که در فصل بهارون اسیرم تو زمستون
در دفتر دیوونگی نامم نوشتی
که از یادم نمیره هنوزم یادش آسون
دوباره دشت و صحرا شده پر از شقایق
کجایی بی محبت مگه نبودی عاشق
دلم تنگه برای تو کجایی
بهار اومد تو هم یادت بیاد اون آشنایی
آه ای خدا شاید گلم با غم سرشتی ( ادامه )
ای رفیقان طریقت مست ومستم روز و شب
سال وماه هست کار و بارم روزگارم روز و شب
من اسیر عشقم و عاشق به روی ماه تو
در فراغت سوز وسازم کار و بارم روز و شب
روز و شب عاشق بنالد در جهان از عشق یار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
گفته بودی دلبرا دیدار ما زود است
انتظارم چون سر آید سر در آرم روز و شب
ای دریغا از هزاران وعده خوب و یکی
بی وفایی تا به کی من زار وزارم روز و شب
روز و شب عاشق بنا لد در جهان از عشق یار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
ای صبا از کوی جانان گر گذر کردی بگو ( ادامه )
الهی دشمنت را خسته بینم
به سینه اش خنجری تا دسته بینم
سر شبهای مه حالش بپرسم
سحر آیم مزارش بسته بینم
مرا نه از سر نه سامان آفریدند
پریشانم پریشان آفریدند
پریشان خاطرم رفتند و در خواب
مرا از خاک ایشان آفریدند
الهی دشمنت را خسته بینم
به سینه اش خنجری تا دسته بینم
تن محنت کشی دارم خدایا
دل حسرت کشی دارم خدایا
زشوق مسکن و داده غریبی
به سینه آتشی دارم خدایا
خوشا آنان که پا از سر ندونند ( ادامه )
لا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاا
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
شدم محزون و شیدائی من از سودای درویشان
روم بینم کجا باشد مکان و جای درویشان
در آن مجلس که درویشان صفای باصفا دارند
خدا آید در آن مجلس شود مهمان درویشان
لا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
در آن مجلس که درویشان شراب شوق می نوشند
درآید خضر پیغمبر شود ساقی درویشان
امیرالومنین حیدر که او داماد پیغمبر
کمر می بست و میفرمود منم مولای درویشان
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها
من آن درویش را گویم که از سینه کشد آهی
بسی دزدان ره خسته اند که میمانند به درویشان ( ادامه )
از خانمان آواره ام
از دست عشق از دست عشق
سر گشته و سرگشته و بیچاره ام
از دست عشق از دست عشق
هرنیمه شب دیوانه ای
در گوشه ویرانه ای
گوید به خود افسانه ای
از دست عشق از دست عشق
پرورده کردم خانمان آواره ام گرد جهان
گشتم ضعیف و ناتوان گشتم ضعیف و ناتوان
از دست عشق از دست عشق
از خانمان از خانمان آواره ام
از دست عشق از دست عشق ( ادامه )
امروز آفتاب از کدوم ور در اومد
که تو غايب دوباره پيدا شدي
دو باره زمزمه افتاد تو همه
يه بهونه واسه حرفا شدي
تو سوار مرکب عشق اومدي
تکيه بر اين خونه ويرون زدي
تا قيامت منت تو بر سرم
امشب از شبهاي پيش عاشقترم
بمون بمون که تو از همه عاشقا سري
من عاشقم اما تو از همه عاشقتري
بمون که عاشقونه بميرم کنار تو
مثل زمستون بشم فداي بهار تو
خونه تنهاييمو رنگي بزن
سازو بردار امشب آهنگي بزن
من براي با تو بودن زنده ام
از همه دنيا ديگه دل کنده ام
تو سوار مرکب عشق اومدي ( ادامه )