کدوم شاعر کدوم عاشق کدوم مرد
تو رو دید و به یاد من نیفتاد
به یاد هق هق بی وقفه من
توی آغوش معصومانه باد
تو اسمت معنی ایثار آبه
برای خاک داغ خستگی ها
تو معنای پناه آخرینی
واسه این زخمی دلبستگی ها
نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی
تو بانوی ترانه هامی اما
مثل شکستن من بی صدایی
تو باور می کنی اندوه ماهو ( ادامه )
من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی محض
ای دریغ از من که بیخود مثل تو
گم شدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من
وای ، گریه مون هیچ خنده مون هیچ
باخته و برنده مون هیچ ( ادامه )
هیچ تنها و غریبی
طاقت غربت چشماتو نداره
هر چی دریا رو زمینه
قد چشمات نمی تونه ابر بارونی بیاره
وقتی دلگیری و تنها غربت تمام دنیا
از دریچه ی قشنگه چشم روشنت می باره
نمی تونم غریبه باشم توی آیینه ی چشمات
تو بذار که من بسوزم مثل شمعی توی شبهات
توی این غروب دلگیر جدایی
توی غربتی که همرنگ چشاته
همیشه غبار اندوه روی گلبرگ لباته ( ادامه )
میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه
طلوع تازه خواستن تو رگهای منه
میام از شهر عشق و کوله بار من غزل
پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل
عسل مثل گله گل بارون زده
به شکل ناب عشق که از خواب اومده
سکوت لحظه هاش هیاهوی غمه
به گلبرگ صداش هجوم شبنمه
نیاز من به او ورای خواستنه
نیاز جویبار به جاری بودنه ( ادامه )
وقتی تو گریه میکنی ثانیه شعله ور میشه
گر میگیره بال نسیم گلخونه خاکستر میشه
وقتی تو گریه میکنی ترانه ها بم تر میشن
شمعدونیا میترسنو آیینه ها کمتر میشن
وقتی تو گریه میکنی ابرای دل نازک شب
آبی میشن برای تو ستاره ها میسوزنو
مثل یه دست رازقی پرپر میشن به پای تو
وقتی تو گریه میکنی غمگین میشن قناریا ( ادامه )
بانوی موسیقی و گل شاپری رنگین کمون
به قامت خیال من مل مل مهتاب بپوشون
بذار نسیم دربه در گلبرگ رو از یاد ببره
برداره بوی تنه تو هر جا که میخواد ببره
دست رو تن غروب بکش که از تو گلبارون بشه
بذار که از حضور تو لحظه ترانه خون بشه
همسایه خدا میشم مجاور شکفتنت
خورشیدو باور میکنم نزدیک رفتار تنت
قطره ام از تو من ولی درگیر دریا شدنم
دچار سحر عشق تو در حال زیبا شدنم ( ادامه )
تحمل کن عزیز دل شکسته
تحمل کن به پای شمع خاموش
تحمل کن کنار گریه من
به یاد دلخوشیهای فراموش
جهان کوچک من از تو زیباست
هنوز از عطر لبخند تو سرمست
واسه تکرار اسم ساده تو ست
صدایی از منه عاشق اگر هست
منو نسپار به فصل رفته عشق
نذار کم شم من از آینده تو
به من فرصت بده گم شم دوباره
توی آغوشه بخشاینده تو
به من فرصت بده برگردم از من ( ادامه )
با اینکه دارن سیاه پوشا از توی شط کوچه ها
جمع میکنن ستاره های پر پرو
با اینکه دارن عزادارا از زیر آوارو جنون
در میارن کفترای خاکسترو
با اینکه بوی تفتیش و خون پیچیده توی قصه ها
با اینکه صدای انفجار مرثیه خونه همه جا
هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوزم میشه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد
میشه با سنگر از ترانه ساخت و به غراب سر نسپرد ( ادامه )
باید از عطر اقاقی تو رو آغاز کنم
با صدای خیس بارون تو رو آواز کنم
از تماشای قناری به تو پرواز کنم
به تو پل میزنم از بهانه هامو
از همه شبانه ها مو
میرسم به تو دوباره
بوی عطرتو میدن ترانه هامو
پر اسمت میشن عاشقانه هامو
از گل و شعر و ستاره
میرسم به تو دوباره ( ادامه )
توی تنهایی یک دشت بزرگ
که مثل غربت شب بی انتهاست
یه درخت تن سیاه سربلند
آخرین درخت سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیر خورده نه یه اسم
شاخه هاش پر از پر پرنده هاست
کندوی پاک دخیل و طلسم
چه پرنده ها که تو جاده کوچ
مهمون سفره ی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون
به تن خستگیشون تبر زدن ( ادامه )