بدون تو چه پروازي چه احساسي چه آوازي
تويي که از صداي من شراب کهنه مي سازي
بيا خوبم که مي دانم در اين بازي نمي بازي
نياز رو تو خودم کشتم که هرگز تا نشه پشتم
زدم بر چهره ام سيلي که هرگز وا نشه مشتم
من آن خنجر به پهلويم که دردم را نمي گويم
به زير ضربه هاي غم نيفتد خم به ابرويم
مرا اينگونه گر خواهي دلت را آشيانم کن
من آن نشکستني هستم بيا و امتحانم کن ( ادامه )
چشماتو وا کن و ببین ببین که بابا اومده
بابا با یک عروسک خوشگل و زیبا اومده
چشماتو تو چشم بابا یه بار باز و بسته کن
نظر به حال دل این عاشق دل شکسته کن
چه شب هایی به شوق تو اومدم و خواب بودی
تو دست های عاشق من همیشه کم یاب بودی
همیشه کم یاب بودی
اینها همش تقصیر ماست تو که گناهی نداری
به جز به آغوش پدر به جایی راهی نداری
به جایی راهی نداری ( ادامه )
گلکم نازکم
گله کم کن کمکم کن کمکم
باش تا بهتر و بهتر باشم
باش تا از این همه سر باشم
باش تا هق هق من بند بیاد
باش که چشم من آفتاب می خواد
چون که از همیشه دیوونه ترم، با من باش ( ادامه )
این پدر سوخته دل
این پدر سوخته دل
این پدرسوخته عاشق بی تاب دله
این که می گیره ز من شب همه شب خواب دله
مست می ناب دله اونی که میشه آب دله
میاد میگه بمون بمون یا که برو، یا که بیا
من یه فرمانبر بیچاره و ارباب دله
مست می ناب دله اونی که میشه آب دله
تار و پود من و این ناله و فریاد و فغان
تن من ساز و هر قصه و مضراب دله ( ادامه )
من که عمرم را به پایت ریختم
زندگیها را به پایت ریختم
ای تو دیروز من و امروز من
من که فردا را به پایت ریختم
دیگر چه خواهی؟ دیگر چه خواهی؟
من که با خوب و بد تو ساختم
ابرویم را به خاک انداختم
در سفر تا هفت شهر عشق تو
من که مرزی تا جنون نشناختم
دیگر چه خواهی؟ دیگر چه خواهی؟
من که همچون بت پرستیدم تو را
هر کجا رفتم فقط دیدم تو را
با تمام گریه ها از دست تو ( ادامه )
يه حلقه طلايي اسمتو روش نوشتم
مي خوام بيام دستت کنم بياي تو سرنوشتم
دو تا دل از جواهر مي خوام برات بيارم
که بندازم به گردنت هميشه يادگارم
مي گيره دل بهونت ميام بسوي خونت
اگه کسي ببينه مي گم شدم ديوونت
مي دوني توي دنيا به غير تو ندارم
اگه بخواي دلم رو به زير پات مي ذارم
نمي دوني دلي که بي قراره اگه بگي بله چه حالي داره
برات لباسي از حرير ميارم نگينش از ماه پولک از ستاره ( ادامه )
اي جان من
هر کس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله ي خود رو به نماز است
هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق در اميخته در راز و نياز است
اي جان من تو . جانان من تو
در مذهب عشق ايمان من تو
هيهات که کوتاه شود با رفتن جانم
اين دست تمنا که به سوي تو دراز است
هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است
با عشق در اميخته در راز و نياز است ( ادامه )
براي روز ميلاد تن من
نمي خوام پيرهن شادي بپوشي
به رسم عادت ديرينه حتي
برايم جام سرمستي بنوشي
براي روز ميلادم اگر تو
به فکر هديه اي ارزنده هستي
منو با خود ببر تا اوج خواستن
بگو با من که با من زنده هستي
که من بي تو نه آغازم نه پايانم
تويي آغاز روز بودن من
نذار پايان اين احساس شيرين
بشه بي تو غم فرسودن من
نمي خوام از گلهاي سرخ و ابي
برايم تاج خوشبختي بياري
به ارزشهاي ايثار محبت
به پايم اشک خوشحالي بباري ( ادامه )
ازاد بودم من گرفتارم تو کردی
مفتون مه رویان عیارم تو کردی
من اهل بودم رند میخارم تو کردی
با می فروشان اینچنین یارم تو کردی
ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلایی
ای دل سزاواری که دائم مبتلایی
از مای اخر خصم جان ما چرایی
دیوانه جان اخر چه ای کار کجایی
روزم سیه حالم تبه کردی تو کردی
ای دل بسوزی هر گنه کردی تو کردی
تا چند می سوزی دلا خود را و ما را
ما هیچ رحمی کن به خود اخر خدا را ( ادامه )
من از خورشید عشق تو جوونم
من از تو و تو رو از خودم می دونم
بذار بتابه خورشیدت به جونم
بمون ای خود من تا من بمونم
ببین اوای تلخ گریه هامو
تویی فقط که میشنوی صدامو
تویی تنها که با من همزبونی
تویی که مثل زندگی می مونی
دلم تنگه نخون اواز رفتن
مثل مرگ برام از تو گذشتن
بیا دستم بگیر افتادم از پا ( ادامه )