از این رویای طولانی از این کابوس بیزاریم
از این حسی که میدونی و میدونم به هم داریم
از این که هر دو میدونیم نباید فکر هم باشیم
از این که تا کجا میریم اگه یه لحظه تنها شیم
نه میتونم از این احساس رها شم تا تو تنها شی
نه اون اندازه دل دارم ببینم با کسی باشی
نمیتونم ( ادامه )
من از این که تو خوشبختی نه آرومم نه دلیگیرم
یه جوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم
تمام آرزوم این بود یه رؤیایی که شد دردم
یه بارم نوبت ما شد ببین چی آرزو کردم
یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته
خدا رو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته
یه عمره با خودم میگم خدا رو شکر خوشبخته
خدا رو شکر خوشبختی چقدر این گفتنش سخته
نه این که تو نمیدونی ولی این درد بیرحمه
یه چیزایی رو تو دنیا فقط یک مرد میفهمه ( ادامه )
تو رو آرزو نکردم ته تنهایی جاده
آخه حتی آرزوتم واسه من خیلی زیاده
تو رو آرزو نکردم این یعنی نهایت درد
خیلی چیزا هست تو دنیا که نمی شه آرزو کرد
تو رو تا یادمه از دور از همین پنجره دیدم
بس که فاصله گرفتی به پرستشت رسیدم
من گذشتم از تبی که تو رو تو خونم ببینم
راضیم به این که گاهی تو رو می تونم ببینم ( ادامه )
کنج خونه نشستی و
درو رو دنیا بستی و
از بس شکایت می کنی
به مردن عادت می کنی
هی میگی تقدیر منه
نمیگی تقصیر منه
تو این وسط چی کاره ای
که عمریه آواره ای
بهش میگم بسه دیگه
چیکار داری کی چی میگه
نذار خودتو سر کار انگار نه انگار
میگم هنوز دیر نشده
هنوز دلت پیر نشده ( ادامه )
کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره
دلماز روزی که رفتی دیگه همسایه نداره
تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی
رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی
من سوال ساده تو تو جواب مشکل من
ردپای رفتن تو روی صحرای دل من
کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده شهر
ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهر
سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره
دلماز روزی که رفتی دیگه همسایه نداره ( ادامه )
آرزو دارم که باز آن روی زیبا را ببینم
آن سر و آن سیما و آن بالای رعنا را ببینم
پیش پای خویش را آسان نمی بینم، کجایی؟
ای چراغ زندگی، تا عرش اعلی را ببینم
با من وحشی، نمی دانم چه کردی، کاین زمان من
بهر دیدار تو خواهم جمله دنیا را ببینم ( ادامه )
منو به حال من رها نکن
تو هم به مرز این جنون برس
اگه هنوزم عاشق منی
خودت به داد هر دومون برس
من از تصور نبودنت
رو شونه ی تو گریه میکنم
منی که دل بریدم از همه
ببین برای تو چه میکنم ( ادامه )
آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است
دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است
شاید نمی دانی ولی از خود خلاصم کرده ای
آیینه خالی فقط امروز تصویر من است
با عشق تو بر باد رفت آن آبروی مختصر ( ادامه )
نه این قرارمون نبود
تو بی خبر بری
من خسته شم که تو بی همسفر بری
نه این قرارمون نبود
من رنگِ شب بشم
تو سر سپرده شی
من جون به لب بشم
باور نمی کنم
این تو خودِ تویی
این تو که از خودش
بی خود شده تویی
باور نمی کنم عشق منی هنوز
گاهی به قلب من سر می زنی هنوز
وقتی زندونی تو هوس
مثل پروازی تو قفس ( ادامه )
ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺭﮒ ﻧﺒﺾ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯾﺎﺑﻢ ﺩﺭ ﺧﺎﮎ
ﺁﻣﺪﻡ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎﺷﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺎﺷﺎﮎ
ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ
ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯿﺴﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﮑﺲ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﺎﺏ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﯾﺎﺩﻡ
ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﻧﺘﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﺐ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺸﻨﻮﯼ فریادم
ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺁﻥ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﺸﺖ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﻟﺮﺯید
ﻭ وقتی ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻓﺮﻭ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﯿﺪ ( ادامه )