از همـان روزی کــه زنـدانی شـدند آزادها
وعـده ی هــر گونه آزادی پــریـد از یادها
آتش تنــد ِ مسلسل انـدکی فــرصت نداد
تـا کمی بـالا بیایـــد از گلــــو فــــــریادها
طبقِ دستور خـــدایان لازم الاجـــرا بـوَد
با حضـور چکمه پوشان حکـم استبدادها
جای جای سرزمینم جـایگاهِ شیون است
شکوه دارد شروه شروه میهن از بیدادها
سرو سرسبزی بدور ازشعله ی آتش نماند
گُر گرفت ازخشم طوفان دامن شمشادها
دشمن اندیشه نگـذارد کــه در دانش سرا
تـا شـود روزی شکــوفا بـاغ استعـــدادها
از بـداقبـالی میانِ دود و دم افتاده است
سرنوشت ما بـه دست جمعی از معتادها
پا منه در بزم نا اهلان که دام افکنده اند
ای عسل بانـو بترس از حیلــه ی شیادها
علی قیصری
چشــم ناز و عشـوه هـای مـاه بانو را ببین
تاب زلـف و خـط نستعلیـق ابــــرو را ببین
مظهــرِ افسونگـری دل می بـرد از مـردمان
انـدکی از معجـزات سِحـر و جـادو را ببین
خیره می ماند پلنگ از دیدنِ مـارالِ دشت
راز و رمــز سُــرمه در چشمانِ آهـو را ببین
شُـر شُـرِ ابـــریشم از بـالا بـــریـزد بر کمــر
در دو سمت شانـه ها امـواج گیسو را ببین
عطرِناب وسوسه درکوچه هاپیچیده است
لا به لایِ چینِ دامـن برگ ِ شب بـو را ببین
دشت بازِپیرهن محدوده ی ممنوعه هاست
میوه های دلفریب و سیب خوشبو را ببین
در خلیجِ همدلی مــرغان وحشی خفته اند
زُل بـزن بــر بـرکــه هـا آرامش قــو را ببین
برترین هـایِ مکاتـب عاجزند از فهـم عشق
در جَدل ها بحث ِسقراط و ارسطو را ببین
از لب سـرخ عسل بانـو بـریـزد شهـد عشق
شعـر جــاری در میـان ِ کـام کنـــدو را ببین
علی قیصری